سمت نگات پر میزدم
با بی زبونی
چشماتو میبستی
چقد نامهربونی
دنبال جای امنی واسه...
عشق بودم
حالا ی آواره
با احساس کبودم
نزدیک تر از سایه ..
واست بودم
ولی باز تو راحت
چرا شکوندی دلمو
چرا؟
چیشد تو حال خوبمون
غروب جمعه افتاد
ب اسم تنهایی من
دوباره قرعه افتاد
من از تو ن
شاکیم از خودم ک..
چشم و گوش بسته
تورو خواستم شدم
حالا ی سر شکسته