your browser not support this video

تقدیر مرگی بیگمانهدر دل این آئنه کینه ای حکمرانهچه پنهان میکرد گلایهخسته از این کینه ای که میزد کنایهتنهایی جرم این نگاههیه مجرم بی باور به حکم این صداعهشروع این پایان یه راهکه رفت بی باور به دیدن ستارهبی دریغ برخورد به سایهدید که انتهای مسیر اعدامهصدا میزد درونم ترس هی داعمخیره شد دیوار به سایه این ظالمدمدمه میکرد زیر لب ستارهبه طلوع این روشنایی های ذهن پارهاخرین دقایق ساعت پایان این شبهای متروکه یه خوابهمیرم به سمت باد فردایی آبیهدر زندانی تو زهن باد یه راه جاریههم بی باور بی مقصد به راه راهیهمن میدیدم درون این ترس خالیهمیدرید پندار چه نیکوانتقامی تلخ میگرفت میدیدوکنار باورم میخندید نگاهتاین لبخند دروغی بود به ظاهر نقابتبدکشید روی زخمم مدادتمن باور کردم حتی سایمو کنارتغروب که شد گذر کرد ستارهاز اسمون این شهر که خیلی وقته تارهپشت همین ابر های بی ارادهمیرم تموم راهو تنها پیادهانگاری سردم درون افتابتباورم خشکید به خیال سرابتمنم که خیلی وقته غرقم تو این بادپس تموم این تاریکیه مبهم خیالهدور شد انگار از این شهرشاید که برگردم به این راه دوبارهاولین دقایق ساعت شروع این شب های فانی ودائه