your browser not support this video

این خصوصیت در برادران علی بود تو راه که آمدند، منتظر امکان نیستند رکب الطریق سوار راه می شوند مرکب این ها این نیست که حالا در راه هستیم یک مرکبی یک امکاناتی یک شکلاتی هم به ما بدهند مامانمان هم بیاید مثلا آبی پشت سرمان بریزد، نانی هم برایمان زیر بغلمان بگذارد، بوسی هم از پیشانیمان بکند بعد دوتا دعا برایمان بکند نه تو راه دیگر نمی مانند لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ اگر تو راه ماندی و منتظر بقیه ماندی منتظر یاران ماندی این از اخوت علی دور است همین اندازه کم میاوری در جنگ خیبر هست که حضرت [علی] (علیه السلام) چشمشان درد می کند و حضرت [رسول] (صلوات الله علیه و آله) بعد از اینکه فرماندهانی هستند حتی ابوبکر هست عمر هست دیگران از اصحاب رفتند و جنگیدند و برگشتند حضرت [رسول] (صلوات الله علیه و آله) می گویند اعطِینَّ الرّایةَ غَدا رَجُلاً یحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ، ویحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ من فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که او، خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول، او را دوست دارند می گویند یکی از مواردی که خود آن بزرگان قوم گفته بودند: ما دوست داشتیم در آن روز همه ی دنیا را می دادیم و این افتخار به ما روی می آورد خوشحال هم بودند این که علی(علیه السلام) نیست و طبیعتا این باز بر سر غیر از علی(علیه السلام) خواهد نشست علی(علیه السلام) چشمشان درد می کرده، ارمد بودند چشم درد داشتند در مدینه بودند تا اینکه روز بعد می آیند حضرت سوال می کنند همه ی این ها هی سر می کشیدند تا حضرت ببیند آن ها را بهشان بدهد ولی خب تجربه کردید ترس را دیدید فرار را داشتید با این وضع هی سر می آوردند در چشم حضرت رسول که پرچم را بگیرند حضرت می فرمایند علی کجاست می گویند مدینه است می آورند علی را می گویند آمد چشمش درد می کند حضرت بر چشم او دستی می کشند وقتی که به او پرچم را می سپارند عجیب است می گویند منتظر نشد علی که حتی یارانشان برسند و باهش جمع بشوند حرکت کرد هنوز آخرین نیرو های علی با او نیامده بودند که در قلعه کنده شده بود رکب الطریق