خلاصه داستان فیلم داستان درباره یک فراری آلمانی به نام هاینریش (رابرت ماسر) است که در بهار سال 1945 رخ میدهد. به عبارت دیگر، روزهای آخر جنگ جهانی دوم است. اما هنوز تمام نشده است! ما از طریق داستان هاینریش، فراری آلمانی، این را به صورت مستقیم میفهمیم. او هرگز نخواست به جنگ برود – مانند بیشتر آلمانیها – و پس از شش سال کافی دارد. همچنین، حتی سربازان آلمانی نیز در حال تحسین این هستند که این امر برای نازیها خوب پایان نخواهد داشت. کشاورز جوان، شجاع و بسیار دلیر الزا (ماری هاک) سعی میکند به او کمک کند زیرا نازیها میخواهند او را به عنوان یک فراری مجازات کنند. با یک تیم SS بیرحم در پیشانی آنها، همه آنها در یک روستای کوچک به پایان میرسند، جایی که تیم SS بوده است. آنها میدانند که یک گنج یهودی در آنجا پنهان شده است – یکی از طلا (بنابراین عنوان). شکار پر از اکشن برای طلا توسط نازیها و مبارزه برای زنده ماندن برای بقیه، در یک رویداد خونین به اوج میرسد. حتی کلیسای روستا و همچنین کشیش در این فیلم نتفلیکس ایمن نیستند. Irfilm