حاج ارسلان، رزمنده دوران دفاع مقدس که از اول تا آخر جنگ (از ایستگاه هفت آبادان تا عملیات مرصاد)، در صحنه نبرد حضور داشته، الآن در اواخر دهه نود (سال 1398 هجری شمسی) شصت و چند سال سن دارد و تصمیم میگیرد برای برآورده کردن نذرش، عازم راهپیمایی اربعین شود. از دیگر سو نیز کهنهسربازی به اسم برزان الخزرجی از رژیم بعث عراق، اکنون توبه کرده و به خدمت زوار امام حسین(ع) درآمده است. زندگی اینها بهنوعی در واپسین روزهای جنگ با هم تلاقی پیدا میکند. حالا اما در ادامه روایت، جنگ به پایان رسیده و رابطه ایران و عراق ترمیم یافته و پیادهروی اربعین دوباره احیا شده و در این مسیر است که این دو بعد از سالیان دراز، دوباره به هم میرسند. این، دورنمایی است از آنچه در رومیِ روم میگذرد و اتفاقاتی را در دو سوی مرز جغرافیاییِ ایران و عراق بر رمان تحمیل میکند.