توی خیابانها قدم میزند، روی نیمکت پارکها مینشیند، با کسانی که از خانه بیروناند میگوید و میخندد، توی فروشگاهها اجناس را بالا و پایین میکند، سیگارش را دود میکند، توی کوچهها تُف میکند، روی هر سطحی دست میکشد و یکییکی آدمهای توی خیابان را با انگشت نشان میدهد... مرگ را میگویم که برای خود در شهر جولان میدهد.
بگذاریم او در خیابان بماند و ما در خانه.
ما آبمان با مرگ توی یک جوی نمیرود!