نانا: چی کار میکنی؟ ما هنوز ازدواج نکردیم
یامان: اره ازدواج نکردیم
برای چی ما ازدواج نکردیم؟
منتظر چی هستیم؟
نانا: سال دیگه همین روز باشه تاریخ ازدواجمون
یامان: حتی میخوای سه سال دیگه همین روز باشه چون یکسال کمه برای حاضر شدن تو
نانا: حق با توئه
یامان: توی یک ماه این ازدواج انجام میشه یک ماه
روز .... باشه
نانا: وقت دکتر دارم اون روز
یامان: منو دیوونه نکن این دفعه چی شده؟
نانا: اگه خوشحال نباشیم
یامان: همچین اتفاقی اصلا نمی افته
همیشه همینطور به هم نگاه میکنیم
این آتش هیچ وقت خاموش نمیشه
تونجا: تموم شد کار دشمنات
یامان: یکی دیگه هست اما میفهمم کیه و کار اونم تموم میکنم
تونجا: راهت رو بستم کریملی
راه فراری نداری