احمد شده مسموم و حسن وای چه زهری
زهری برِ زهرِی شده زهری مثل نهری
مولام رضا زهر به اندام گرفته
حالی که نمانده همه احوال برفته
ای وای خدا زهر شده در برِ شیعه
هی زهر بدادند همه عدوان به ائمه
یک زهر شده احمد مختار به رحلت
زهری به جگر گشته حسن را چه به حدّت
از زهر بپیچد مثل یک مار گزیده
ثامن به دلش باز چقدر ظلم یزیده
وای از دم آخر که رضا یاد حسین رفت
مولام حسن پاره جگر نور دوعین رفت
امّا دم آخر مصطفی خواست دواتی
تا مشق شود اسم علی مثل صراطی
امّا به اهانت به خیانت بشکستند
هم حرمت پیغمبر و کامش چه ببستند
کردند دگر چه کودتا فوق زمانها
عرشی شده دل خون دگر از قد کمانها
#سیدعرشی