سلام علیکم آقایون داداشا، خانما خواهرا بنده تشریف فرما شدم... خواهش میکنم خواهش میکنم بفرمایید بشینیدی#خنده
بله بله خودم می دونم مقدار اسکلیت و خودشیفتگیم یکم بالاست...
و میرسیم به... این شما و...
کتاب چشمهایش
نوشته بزدگ علوی
انتشارات نگاه
رده سنی بزرگسال و جوان و اینا... #خنده
آقا این کتاب خیلی قشنگ بود. شخصیت ها به خوبی پوشش داده شده بودن گاهی وقتا با فرنگیس البته فرنگیس احتمالی و آشوب افکارش همراه میشدیم. این دختر توانایی داشت همونطور که با روح خودش بازی شده با روح ما هم بازی کنه.
واقعا کاری میکرد که تامل خواننده رو برانگیزه و با خودش بگه اگه جای فرنگیس بود چی کار میکرد یا دلیل رفتار های استاد چی بوده یا گاهی وقتا میشستی فرنگیس و تخریب میکردی بخاطر انتخابات اشتباهش. من به شخصه نمی دونستم کدوم لایق درده.
آقا این مسئله که دوست داشتم از زبون استاد باشه هم بود ولی خب قابل قبوله نبودش و حتی بخش مرموز بودنو داستانو افزایش داده پس ایراد نمی تونه باشه.
اما...
و اما...
واقعا چرا؟ چرا کتابی به این خوبی با نقاط اوج عالی جاهایی که باید هیجانت می توابید به درستی اون آرامشه رو نویسنده بهت میداد چرا با وجود همه این ها و فهم توانایی بالای نویسنده باید پایان انقدر بد می بود؟
چرا خداحافظی تو اوج؟
درسته بحث اصلی که روایت زندگی استاد بود تموم شد و پس اون نکات اضافه چی؟
نباید پوشش داده می شد؟
و این آزار دهنده بود که پایان انقدر بد بود.
اما با تمام این وجود دوستش داشتم.
البته نمی دونم چرا ولی این تنها کتاب تالیفی نیست که خوندم و پایانش بد بوده.
خب حرفی ندارم
دوست دارم کتابای بیشتری از این نویسنده بخونم و ببینم چی میشه...
و خداحافظی تا چندین روز دیگر که من بیایم#خنده