عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و ششم فصل دوم)
-وقتی بهوش آمدم اولین کسی که بالای سرم آوردند خانمم بود، ولی نمیتوانستم حرف بزنم، چون شیلنگهای ساکشن هنوز به من وصل بود.
-دو روز بعد که دستگاهها و ساکشن را از دهانم جدا کردند، دوباره همسرم آمد، ولی خوشحال بود، به همسرم گفتم: چرا صورتت را چنگ زدی؟
گفت: چطور؛ تو کجا دیدی؟
گفتم: من همه صحنهها را دیدم، آنجا که کت و شلوار و لباسهایم را جلوی خودت گذاشته بودی و گریه میکردی...
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۲_قسمت_۲۶
#عبدالحمید_لرستانی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
@abbas_mowzoon