عنوان:
(گزیدهای از قسمت هفدهم فصل چهارم)
-یک دختر خانومی به نظر من میآمد خیلی ژولیده بود میگفت: بُرو از پدر مادر من طلب آمرزش بگیر. به مادرم میگفتم باورش نمیشد...
-خالهام اومد شماره را با خودش برد و از خانهشان زنگ زد...
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۱۷
#راحله_خمسه
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
@abbas_mowzoon