your browser not support this video

امیرکبیر 2 امیرکبیر جلوی سو استفاده از دین را هم گرفت. از جمله بست نشینی که طبق آن هر کس میتوانست با پناه بردن به مکانی زیارتی از دستگیری در امان باشد را برانداخت. علی محمد باب را که قدرت و پیروان بسیاری پیدا کرده و اقتدار حکومت مرکزی را به چالش کشیده بود اعدام کرد هرچند بعدا یکی از نزدیکان باب بنام بهااله راه او را ادامه داد و بنیانگذار آیین بهایی شد که در شهرها و روستاهای ایران نفوذ کرد. دشمنی روحانیان شیعه با بهااله و آیین بهایی از این پس شدیدتر شد هرچند راه سواستفاده نیز باز شد به نحوی که هرکس را میخواستند از سر راه بردارند اتهام بهایی به او می زدند. پاک دستی و سازش ناپذیری امیرکبیر و کاهش جیره و مواجب درباریان برایش دشمنان گوناگون پدید آورد که با دسیسه و بدگویی ذهن پادشاه خودخواه را آشفتند تا فرمان کشتن امیرکبیر را امضا کند. البته امیرکبیر که با خواهر پادشاه ازدواج کرده و داماد شاه بود نیز بدون دوراندیشی ارزیابی درستی از نفوذ خود بر شاه نداشت و یکبار با برکنار کردن حاکمی که شاه منصوب کرده بود و یکبار با همسفر کردن برادری که شاه از او متنفر بود باعث از بین رفتن اعتماد شاه ترسو و سو ظن او شده بود. امیرکبیر را که به باغ فین کاشان تبعید شده بود با نامردی تمام در حمام فین رگ زدند و کشتند. در سفری به ایروان ناصرالدین شاه با حسن رشدیه سازنده مدرسه ای در آن شهر آشنا شد و از او دعوت کرد برای تاسیس دبستان به ایران بیاید. رشدیه پذیرفت و مدرسه هایی در تبریز ساخت که با مخالفت جدی روحانیون روبرو شد و به آزار او و تهدید شدنش به مرگ انجامید. لذا به تهران و مشهد و قم دربدر شد اما هرجا رفت مدرسه ساخت. با وجودیکه دستش را شکستند و او را تا پای مرگ آزار دادند دست از ساخت مدرسه بر نداشت. رشدیه دریافته بود بدون افزایش شمار باسوادان امکان ندارد کشور بتواند پیشرفت کند. روشنگر دیگر این دوره آقاخان کرمانی است. او تحت تاثیر آخوندزاده بود و یکی از نویسندگانی است که با چیره دستی باستانگرایی و این اندیشه را گسترش داد که دلیل تیره روزی ایرانیان حمله عرب به ایران بوده است. هرچند حمله عرب آسیب خانمان برانداز به ایران زد اما ایرانیان پس از آن هزار و چند صد سال وقت داشتند تا کشور را بازسازی کنند. آقاخان ریشه مشکلات را تک بعدی دیده و آسیب های ناشی از حمله مغول- تیمور- ترکها - روسها و ان