پدر سارا كوچولو در باغ وحش كارمي كرد . سارا گاهي همراه پدرش به باغ وحش مي رفت و از حيوانات ديدن مي كرد . او هميشه عروسكش را با خود به همه جا مي برد
يك روز غروب كه او مشغول بازي با ميمونها بود ، عروسكش را كنار قفس ميمونها جا گذاشت
شب شد عروسك سارا كه گلدونه نام داشت با چشمان باز همه جا را نگاه مي كرد
گوینده این قسمت: خانم حاجت پور