.گفتیم نه ما تو خونه گرفتیم. خلاصه وایساد به وضو گرفتن...یکی...دو تا...سه تا...قشنگ یادمه داشت میلرزید از سرما. ولی همچنان با صلابت وایساده بود به وضو گرفتن ! ما هم ترکیده بودیم از خنده...منتهی حفظ ظاهر میکردیم حدود وضوی بیست و دومی و اینا بود که یه خانمی که داشت مسجدو جارو میزد و اتفاقا از اقوام پری اینا بو ❤️فرامرز درزاده❤️