شأنِ تو بالاترین است و تعارف می کنی
از قوانینِ کبوترها تخلف می کنی
تا دلِ تو مبتلای جاده ی خورشید نیست
حتم دارم در مسیر خود تصادف می کنی
مانده ام انگشت بر لب که چرا از آینه
دائما دم میزنی امّا تکلف می کنی؟!
تشنه ی آغوشِ دریایی اگر مانند رود
پس چرا در دامنِ صحرا توقف می کنی؟!
تا به کِی با شِکوه از دستِ زمین و آسمان
لحظه های ناب را غرقِ تأسف می کنی؟
شک ندارمعاقبت یک روز، بی لشکر کشی
با دو چشم مست، دنیا را تصرف می کنی.
#رضاحدادیان
#کرمانشاه