مجتبی و نسیم زوج جوانی هستند که تازه صاحب فرزند شده اند. آنها ثروتمند نیستند و در یک منطقه فقیرنشین در جنوب تهران زندگی می کنند ، اما نسبتاً خوشحال هستند. مجتبی ظروف پلاستیکی یکبار مصرف می فروشد و نسیم عروسک های پلاستیکی را در خانه می سازد. یک روز مجتبی تصادف می کند و نسیم تمام تلاش خود را برای نجات خانواده اش در غیاب او انجام می دهد. اما، وقتی میفهمد شوهر محبوبش در واقع برای تهیه پول مواد مخدر خریداری می کند و بیش از یک سال است که کار خود را از دست داده، همه چیز تغییر می کند. مجتبی مقدار زیادی پول به ارباب مواد مخدر بدهکار است. نسیم در شرایط دشواری قرار می گیرد. برای نجات همسرش چاره ای نیست جز اینکه خود مواد باقیمانده را بفروشد.