خورشید در غروب خودش مات مانده بود !
در گوش دشت نغمه «هیهات» مانده بود ،
ذلّت برای لشگر الوات مانده بود ،
وقتی سپاه نیزه سواران بپا شدند ...
در نینوا زمان گل نی رسیده بود ،
گل سر به سر به ساقه نی ها دمیده بود ،
چشمان تو چه منظره هایی که دیده بود !
چشمان تو که آینه های خدا شدند ...!
حضرت زینب (س) ... بانو ... خانم ... چشمان تو چه دید در کربلا که گفتی «ما رأیت الا جمیلا ...»