your browser not support this video

در دنیا وقتی نور آفتاب روی دیوار می‌افتد چه‌بسا کودکی خیال می‌کند دیوار نور می‌دهد. می‌گوید ببین دیوار نور می‌دهد؛ اما در حقیقت دیوار نور ندارد. آنچه که در دیوار از نور می‌بینیم عاریتی است. آن نور آفتاب است. در روز قیامت همه عاریت‌ها کنار رفته و حالت بچگی و طفولیت از همه گرفته می‌شود و همۀ حقیقت به صحنه می‌آید و همه حقیقت را می‌بینند. به تعبیر مثنوی: پرتو خورشید بر دیوار تافت تابش عاریتی دیوار یافت دیوارْ تابش عاریتی پیدا کرده است و انسانِ جاهل یا انسانی که کودک است و عقلش رشد نکرده، می‌پندارد که دیوار روشن است؛ اما آدمِ عاقل می‌داند که این روشنی از آفتاب است نه از دیوار. نورِ دیوار ما را مشغول می‌کند و آنچه مال خداست را به نام دیگران می‌نویسیم. آنچه قدرت و علم خداست را به نام دیگران یا به نام خود نقل می‌کنیم. اما در یومِ دین خودی باقی نمی‌ماند. آنجا واحد قهار تجلی می‌کند و همه منیت‌ها کوبیده می‌شوند. «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ»؟. خودش می‌فرماید: «لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ». سلطنت مال کیست در این روز؟ کسی جواب نمی‌دهد، خودش جواب می‌دهد. چرا کسی جواب نمی‌دهد؟ چون همه مقهور و مغلوب هستند. هرچه داده است را پس گرفته است. حتی کسی قادر نیست حرف بزند و مالک نطق خود نیست. این نطق از جای دیگری می‌آید.