your browser not support this video

اين قطعه مربوط به مراسم عزاداری شب سوم ماه محرّم در سال 1403 مى‌باشد كه در هیأت رایة‌العباس (علیه‌السّلام) اجرا شده است. براى دسترسى به آثار حاج محمود کریمی، می‌توانید به پايگاه اطلاع‌رسانی فطرس مراجعه نمایید. متن شعر: این لکّه‌ی سرخ توو چشام لخته‌ی خونه توو موهام خوب‌شدنی نیست؛ مهم نیست این لرزش دستا و لبام لکنت و هق‌هق توو صدام خوب‌شدنی نیست؛ مهم نیست می‌ترسم حرفای منو با عمّه، شنفته باشی می‌ترسم فردا برسه؛ حرفاتو نگفته باشی می‌ترسم خوابم ببره؛ بیدار شم، تو رفته باشی کاش نایی به پام بود؛ به نیزه می‌رسیدم کاش گوشواره‌هام بود؛ سرت رو می‌خریدم این صورت پژمرده‌ی من زخم نمک‌خورده‌ی من خوب‌شدنی نیست؛ مهم نیست خیمه وسط معرکه، سوخت موی پریشونی که سوخت خوب‌شدنی نیست؛ مهم نیست می‌ترسم زنده بمونم؛ خسته از غم فراغم می‌ترسم از قاتل تو، هرشب تازه میشه داغم می‌ترسم تا گریه کنم؛ زجر بازم بیاد سراغم کاش اون‌شب توو صحرا، منو اون‌قد نمی‌زد حالا زد! ولی کاش که حرف بد نمی‌زد می‌بارم همیشه، مثه بارونه نم‌نم دیگه رووم نمیشه بگم عمّه، گرسنم اون ضربه‌ی سیلی به کنار امّا دیگه چشمای تار خوب‌شدنی نیست؛ مهم نیست مثل منه دل‌خون، مگه هست پهلویی که دیگه شکست خوب‌شدنی نیست؛ مهم نیست می‌ترسم این دردسرا، تقصیر رقیّه باشه می‌ترسم روضه بخونم؛ ویرونه کرب‌وبلا شه می‌ترسم دستم بخوره؛ زخمای لب تو واشه کاش زودتر می‌مردم؛ همه راحت شن اصلاً اون‌قد سیلی خوردم؛ عوض شد صورت من کاش قدّم بلند بود؛ چقد این روضه سخته دیدم که سر تو به یک شاخه درخته