تمام شامها یک مجموعه داستان کوتاه از ریچارد برایسی است که در طول یک شب تابستانی در شهری بزرگ آمریکایی اتفاق میافتد. این داستان توسط افراد مختلفی در شهر، از جمله یک راننده تاکسی، یک مهاجر ایرلندی و یک جوان فراری، روایت میشود و نشان میدهد که چگونه زندگی هر فردی ارتباط گستردهای با زندگی دیگران دارد. این داستان نشان میدهد که چگونه انسانها در تاریکی شبیه به هم متصل هستند و تجربههای هر کسی تاثیر مستقیم بر زندگی دیگران دارد.