در یک روز پرهیاهو، کامبیز دیرباز به دادگاهی بزرگ در شهر مراجعه کرد. وقتی شهاب حسینی، وکیل مدافع او، شروع به پرسش و مدافعه کرد، کامبیز با انگیزه و شوق برای حضور در دادگاه، توانست با خلاقیت و طنز خویش، جلب توجه همه حاضرین کند. او با داستانهای زیبا و شیطنتهای خندهدار، همه را به خندیدن و خوشحال شدن واداشت. ختاییتا، خاطرات جذاب و ماندگاری از این روز در دادگاه باقی ماند و همه به یاد ماندنی بود.