your browser not support this video

یک روز تابستانی، سروش به همراه مادرش به یک رستوران چلوکبابی رفتند. سروش یک دختر خردسال بود که خیلی دوست داشت سیب‌زمینی تند بخورد. مادرش او را خوب می‌شناخت و سفارش سیب‌زمینی تند را داد. وقتی سروش سیب‌زمینی را دید، شگفت زده شد و عجیب‌ترین سیب‌زمینی را تا حالا دیده بود. او با لذت سیب‌زمینی را خورد و یک خاطره جالب و شیرین با مادرش رقم زد.