در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، ناصر تصمیم میگیرد از شهر خود فرار کند تا از انتقام خشمگین از طرف گروههای مختلف جلوگیری کند. او دختر خود را با خود به همراه میبرد و در یک مکان مخفی و دورافتاده نازنینش را پنهان میکند تا از دست دشمنان در امان باشد. این داستان پر از هیجان و نگرانیهای بسیاری است که ناصر برای حفاظت از دخترش باید با آنها مواجه شود.