پروانه معصومی، یک دختر جوان است که از ترس گم شدن و تنهایی میترسد. او از طریق تجربههای زندگی و روابط خود با دیگران به این موضوع پی میبرد که احساس تنهایی و گم شدن برای او یک ترس عمیق و مهم است. این ترس او را از ارتباطات نزدیک و برقراری روابط موثر دور میکند و او را از جامعه و ارتباط با دیگران به سمت انزوا و تنهایی میکشاند.