در خیابان اتفاقی عجیب رخ میدهد؛ عبدالله روا با یکی از دوستانش به دلیل مسائل جزئی به دعوا میپردازد. این دعوا به سرعت تبدیل به یک جدال شدید میشود و خیابان پر از مردم شوم میشود. عبدالله روا با انگیزههای خود به ویژه عصبانیت بر سر از دست دادن موقریتش، مطمئن است که او حقیقت را در این موضوع دارد و با تمام قدرت خود دفاع میکند. این دعوا نهایتا به انجام ختم میشود و هر دو طرف به هر دلیلی خود بساط مغلوبیت خود را احساس میکنند.