your browser not support this video

، صداش بلند و خشمگین می‌شد و صورتش تیره‌تر از قبل می‌شد. چشمانش متلرزه و دستهایش محکم بهم فشرد. حرف‌هایش با زور بیشتری از لب‌هاش بیرون می‌آمد و نگاهی تند و تیز به کسی یا چیزی که او را به این حالت رسانده بود می‌انداخت. او احساس می‌کرد که هر لحظه ممکن است خشمش بر سر کسی بیفشد و این او را وحشت آور می‌کرد.