آقای سبحان عبداللهی اهل روستای خورق تربت حیدریه است که در جوانی در تهران دچار عشق نافرجام دختری میشود اما سرانجام به تربت بازمیگردد و پس از چند عشق نافرجام دیگر ، سرانجام ازدواج میکند و گله و املاک خوبی فراهم میکند اما هنگام جهیزیه دادن فرزندانش دوباره فقیر میشود و به قرآن خوانی بر سر قبور اموات روی آورد و یکبار که بر سر قبری میرود متوجه میشود که فرد مدفون شده یکی از معشوق های وی بوده است.....