your browser not support this video

كاش بر ساحل رودي خاموش عطر مرموز گياهي بودم چو بر آنجا گذرت مي افتاد بسراپاي تو لب مي سودم كاش چون ناي شبان مي خواندم بنواي دل ديوانۀ تو خفته بر هودج مواج نسيم مي گذشتم ز در خانۀ تو كاش چون ياد دل انگيز زني مي خزيدم به دلت پُر تشويش ناگهان چشم ترا مي ديدم خيره بر جلوۀ زيبايي خويش كاش در بستر تنهايي تو پيكرم شمع گنه مي افروخت ريشۀ زهد تو و حسرت من زين گنه كاري شيرين مي سوخت كاش از شاخۀ سرسبز حيات گل اندوه مرا مي چيدي كاش در شعر من اي مايۀ عمر شعلۀ راز مرا مي ديدي .