your browser not support this video

دوبیت از یک غزل سروده خودم نگاهت رخنه در دل کرد و جان آهسته آهسته خمی انداخت بر قوس آن کمان آهسته آهسته به شوخ ابروان و تیر مژگان قصد جان کردی ستانی جان و دل را بی امان آهسته آهسته نبودت قد و بالا این چنین و چند سالی شد بباغ دل شدی سرو چمان آهسته آهسته زرافض راز دل بشنو،که جام جم بکف دارد در آن بنمایدت جان را عیان آهسته آهسته جاوید مدرس (رافض)