your browser not support this video

صوفی بیا که آینه صافی‌ست جام را تا بنگری صفای می لعل‌فام را راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را عنقا شکار کس نشود دام بازچین کانجا همیشه باد به‌دست است دام را در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند آدم بهشت روضهٔ دارالسّلام را در بزم دور يك دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را