مولانا در این شعر داستان مردی را تعریف میکند که از یک شاکی فریب میخورد، و آن شاکی دوباره برمیگردد، به امید اینکه با ترفند پارسال دوباره کاسبی کند. اما مرد این بار بیدار شده و میگوید گذشتهها را کنار میگذارم و از امروز ذهن من فریب تو را نمیخورد. مولانا مثل بیداری قاضی را تشبیه به اصحاب کهف نموده، که آنها بیدارانند، اما به ظاهر خفته میآیند.
بخشی از شعر: آن شقایقهای پارین را بریز / این شقایق منع نواشکوفه هاست ... همچو آن اصحاب کهف ای خواجه زود / رو به ایقاظا که تحسبهم رقود
کانال پارچینا: @parchina