مختار ثقفی" که از جنگ و جهاد کناره گرفته است، در گندمزارهای پربار مدائن به زراعت مشغول میشود. تا آنکه دوست جنگجو و ایرانیاش "کیان"، به ملاقات او آمده و برایش از غم و غربت امام حسن مجتبی (ع) میگوید؛ امامی که سرداران دور و نزدیکش او را تنها گذارده و به بهای زر و زیور معاویه، خیانت پیشه کردهاند. با ادامه یافتن ظلمهای معاویه و بیوفایی مردم نسبت به اهلبیت (ع)، واقع عاشورا رخ میدهد و مختار به خونخواهی سید و سلار شهیدان قیام میکند .