شکفته شد گل ِ حمرا و گشت بلبل مست، صلای سرخوشی ای صوفیان ِ باده پرست، اساس ِ توبه که در محکمی چو سنگ نمود، ببین که جام ِ زجاجی چه طرفهاش بشکست، بیار باده که در بارگاه ِ استغنا، چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست، از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل، رواق و طاق ِ معیشت چه سربلند و چه پست، مقام ِ عیش میسر نمیشود بیرنج، بلی به حکم ِ بلا بستهاند عهد ِ الست!