رهام فتاحی، زندگیاش را تا کنون پر از تلاطم و ناپایداری میدانست. اما یک روز، همه چیز دگرگون شد. او در خودش متوجه شد که احساساتش خالی از معنا شده و دیگر هیچ انگیزهای برای ادامه زندگی ندارد. این ادراک ناگهانی، وی را به جستجوی یک معنا و هدف جدید در زندگی میکشاند. از آن پس، رهام قصد دارد تا با کاوش درونی و پیدا کردن خود، از حالت تهیی که در آن گرفتار شده بود، خارج شود و به راه خود ادامه دهد.