your browser not support this video

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نه دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتانم