بنیامین دنبال ۲ تیکه گردن آویز است که مادرش را نجات دهد و در ادامه پدرش را دید که تیکه ۲گردن آویز در گردن او بود که پدرش گردن آویز را بهش داد و گفت یه تیکه دیگر لازم است بنیامین گفت تیکه سوم هم دارد پدرش گفت بله بنیامین گفت از کجا میتونم بگیرمش پدرش گفت در آن کوه