اصحاب اجازه ندادند تا وقتی جان در بدن دارند کسی از بنی هاشم به میدان برود.
بعد از شهادت تمام اصحاب نوبت به بنی هاشم رسید.
پسر رشیدی وارد خیمه امام حسین شد و همزمان عطر رسول خدا در چادر پیچید
ایشان حضرت علی اکبر بودند.
امام نگاهی به پسر رشیدش کرد. بیشتر از همیشه شبیه رسول خدا شده بود. از رخسارش معلوم بود که شوق پرواز دارد، امام اجازه دادند تا علی اکبر به میدان برود.
حضرت علی اکبر با چهره ای نبوی و شجاعتی علوی، وارد میدان جنگ شدند، و پس از کشتن تعداد زیادی از افراد دشمن به طرف امام حسین بازگشتند و فرمودند در جان، تشنگی مرا کشت و سنگینی آهن (زره) بی تابم کرد. آیا آبی هست؟
امام گریست و فرمود:
پسرم هیچ آبی برایمان نمانده، اندکی دیگر بجنگ به زودی پیامبر را ملاقات میکنی و از دست ایشان سیراب میشوی و دیگر تشنه نمیشوی
حضرت علی اکبر با تن زخمی دوباره به میدان رفتند و پس از جنگی نمایان منقذ بن نعمان ضربه ای بر فرق سر ایشان زدند و حضرت علی اکبر به زمین افتادند. در این زمان سپاه دشمن ایشان را محصاره کردند و با ضربات متعدد بدن این جوان را اربا اربا کردند.