ارغوان میبینی؟ به تماشاگه ویرانی ما آمدهاند...مانده ایم تا ببینیم نبودن را .. آخر قصه شنودن راپشت این پنجرهی بسته هنوز، عطر آواز بنان مانده استشهریار اینجا .. شعر نقاشش را خوانده استآن شب افشاریبا کسایی و قوامی و ادیبتا قرایی و فرودوان درآمد از اوجشجریان، لطفیچه شبی بود، دریغزندگی روی از این غمکده گردانیده استارغوان ...در و دیوار غریب افتاده چه تماشا دارد؟