your browser not support this video

شب رسیدیم رادکان. بعد کلی کار ماجراجویی مان را اغاز کردیم به بالای پشت بام هتل رفتیم. ناگهان لن ور یک بالکن ترسناک و مخفی دیدیم اما دربی برایش ندیدیم! با چراغ قوه در انجا نور انداختیم و یک پنجره دیدیم! بالای پشت بام چند سوئیت وجود داشت که همه خالی بودند. و درب هایشان قفل بود. رفتیم جای یک سوئیتی که به ان جای مخفی نزدیک بود. ما باید توش را میدیدیم. ۲ نفر از بچه ها پایین پله های پشت بام و... نگهبانی دادند که اگر کسی سر رسید کلمه رمز را بگویند تا ما فرار کنیم. گفتم:بچه ها شاید کسی داخلش باشه! در زدیم اما کسی جواب نداد . ناگهان چشممان به برچسپ روی درب افتاد که نوشته بود : اتاق پلمپ شد! قفل خانه را باز کردیم. یکتا : بچه ها مواظب باشید درب جایی باز نمونه این یک عملیات مخفیه نباید کسی تا برگشت مون بفهمه. با چراغ قوه وارد خانه شدیم.رفتیم جای که حدس می زدیم هست پرهام: بچه ها اینجا پنجره نیست؛ یک درب هست! درش هم باز میشه! بچه ها دخل درب رفتند و انجا را بازرسی کردند. یکتا: مواظب باشید اثری ازتون نمونه. من اینجارو برسی کردم دوربین نداره. بچه ها داشتند می اومدند بیرون که یکی از نگهبان ها کلمه رمز را گفت و بچه ها با عجله درب را قفل کردند و پایین امدند