your browser not support this video

بعد از چند دقیقه صورتشو با وحشت صورتش رو اورد طرف ما و دهنش تا ۳۰ متر وا موند . از زبان لیسا: بدو بدو از اون کافه ی لعنتی اومدم بیرون.رسیدم خونه.خدا رو شکر که ساعت ۸ بود.لباس خوابم رو پوشیدم و به زور خودم رو به خواب زدم. ۲ هفته بعد: ۲ هفته از اون ماجرا می گذشته و ما یعنی بلک پینک هم به ۴ مراسم دعوت شده بودند.من اول از همه موهام رو نارنجی کردم.یکی از مراسم ها امروز بود و ساعت شروع مراسم بود.بعد از این که مطمعا شدم اقای جونگ کوک رفته من هم رفتم.با هم آهنگ as if it's your last رو اجرا کردیم .بعد از اجرا اقای چعون رو دیدم،رفتم سمتش:سلام اقای چعون. اقای چعون:سلام خانم لیسا چه خبر شده چیزی از پسرم فهمیدید؟من:بله من فهمیدم که ایشون مدیر یک شرکت هستند و بیشتر فکرشون به شرکتشون می گذارند و وقتی برای وکال و دگسشون نمیذارند . اقای چعون:ممنون از شما..فقط می خواستم بگم تا چهار روز دیگه قبل از اتمام ۴ مراسم به خونتون برگردید.من:چشم تا چهار روز دیگه می بینمتون.پایان پارت ببخشید خیلی کم گذاشتم ولی همین الان پارت ۵ رو اپلود می کنم