داستان های بهار و روبی | این داستان : سه خوک کوچولو
یکی بود، یکی نبود، مامان خوکه مهربونی تو مزرعه با سه تا بچه خوکش زندگی میکرد،
وقتی بچه خوکها بزرگ شدن، مامان خوکه بهشون گفت: وقتشه که از مزرعه برن و زندگی جدید خودشون رو شروع کنن.
پس سه تا خوک کوچولو حرف مامانشون رو گوش کردن و از مزرعه بیرون رفتن و ....
تهیه شده در روبی تی وی
Roobi TV
لینک اینستاگرام روبی:
لینک یوتوب روبی:
مترجم: فرشته زرین
قصه گو: باران کریمی