هر هفته پنج شنبه ها، جواد مجابی یکی از آثارش را برای شما می خواند. این هفته قسمتی از رمان "گفتن در عین نگفتن" با همکاری مرتضی بمانی برای شما مخاطبان آماده شده است.رمان«گفتن درعین نگفتن» به طراحی خشونت توجیهناپذیر یك نقاش سالخورده با خود و اطرافیان میپردازد و اراده معطوف به انهدام او را در فضای گروتسك، رنگارنگی میبخشد. راوی با بیانی شوخ چشمانه از تودرتوی یك زندگی شگفت آور، به ژرفكاوی و گستره ترسهای تهورآمیز انسانی رسیده كه همچون دنیای معاصر، فریبكار، یاوه، نابودگر و جنون آمیز است. در قسمتی از این رمان میخوانیم:درون خود دشمن مکاری دارم که دائم به آزار و تحقیرم می کوشد و آن تبانه های مکرر من است. در کودکی پدرم مرا به قصد کشت زده. از این ماجرا هفتاد هشتاد سالی گذشته، باید جایی و وقتی فراموش بشود و برود به درک. خیر، تمام نمی شود. تا کپه مرگت را می گذاری، سایه ای می افتد روی سرت و می دانی که پدرت است، بی آنکه به قد و بالایش نگاه کنی، منتظر می مانی و انتظارت همان قدر طول می کشد که دفعه اول دلهره اش را داشتی. بلندت میکند و می برد بالای سرش و میکوبدت زمین. چون خنجر اجدادی او را از دیوار آورده بودی پایین و با آن پرتقال پوست کنده بودی و نتوانسته بودی سر جایش بگذاری. هر سال دست کم دو سه بار این کتک خوردن احمقانه را با همان میزان درد، به کابوس، تجربه می کنی. لابد در کودکی ات چیزی در ذهن تو شکسته و داغان شده، که نمی شود آن را بند زد.