your browser not support this video

هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد آن کس که دلی دارد آراسته معنی گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد گر سیل عِقاب آید شوریده نیندیشد ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد آخر نه منم تنها در بادیه ی سودا عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت؟ بی مایه زبون باشد هر چند که بستیزد فضل ست اگرم خوانی، عدل ست اگرم رانی قدر تو نداند آن کز جور تو بگریزد تا دل به تو پیوستم راه همه در بستم جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز ور روی بگردانی در دامنت آویزد