ارمی بمب رو برداشتی زیرش یه چیزی بود اوردیش بالا...یه گل رز قرمز بود خیلیییی خوشگل بود تهیونگ:ازش خوشت اومد؟وقتی دیدمش یاد تو افتادم گفتم الان که با این گل یاد ا/ت افتادم بهتره به خودشم نشونش بدم:) یکم سرخ شدی و خیلی هم خوشحال گفتی واقعا من خواب نیستم یعنی تهیونگ واقعا عاشقم شده؟؟؟دختر لنتیییییییی تو خیلی خرشانسیییییی به خودت بنااااااز ته ته راه افتاد...:حالت خوبه ا/ت؟ -ها؟جی؟اره اره من خوبم تو نگران نباش +ولی قرمز شدی ها:/ -خب خواستم بیشتر شبیه گله بشم:) + وسط راه کلی با هم حرف زدید و خندیدید...بالاخره رسیدید کمپانی... +ا/ت من میرم وسایلام رو بردارم الان برمیگردم -اوکی گوشیت زنگ خورد... اوین بود... -الو؟اوین بلیط پیدا کردی؟ +هوممم...مامانم خریده بود:/با جیک میایم کنسرت:) -جیک کیه؟:/ +بعد بهت میگم -اوک خداحافظی کردید و گوشی رو قطع کردی ته ته هم اومده بود لباساش رو عوض کرده بود خیلی خوشتیپ شده بود میخواستی از شدت جذابیتش جیغ بزنی ولی نمیشد(ته ته لاورا درک مینمایند;)) +خوب شدم؟ -وااااایییی ته ته محشر شدی یعنی چیزه...(دستت رو بردی جلوی دهنت و گلوت رو صاف کردی)اممم...اره اره میدونی بدک نشدی:) انگار ته ته پوکیده بود از خنده تو هم از خندش خندت گرفتسوار ماشین شد و راه افتاد...بالاخره رسیدید به سالن اجرا خیلییییی بزرگ بود چون چند ساعتی به اجرا مونده بود کمتر کسی اونجا بود... ته ته جات رو نشون داد جای خیلی خوبی بود نه زیاد توی چشم بود نه دور بود در کل بد نبودته ته گفت:ا/ت فعلا اینجا بمون به اعضا فعلا دربارت چیزی نگفتم چون...چند شب پیش قبل از فن ساین رفته بودیم دور هم و نامجون راجب اهنگ های جدید و...حرف میزد و گفت:خوب میدونید که اگه یکیتون دوس دختر داشته باشه یا حالا هر کوفتی زهر ماری