جونگکوک و یه دختر دیگه باهم از پله ها اومدن پایین.یعنی...اون...اون دوس..دختر داره!!!!بغض گلوم رو پرکرده بود.جونگکوک هم تا منو دید با اون دختره ی #@$شده اومدن سمتم.جونگکوک اومد بالا سرم و گفت:سلام خانم کوچولوی من.چ..چطور میتونست جلوی دوی دخترش انقد راحت حرف بزنه!روم و ازش برگردوندم و گفتم:خوبم مرسی.جونگکوک:قشنگ معلوم بود داره به یورا حسودی میکنه.ای دختر حسود کوچولو.آخه چرا زود قضاوت میکنه؟به یورا با دست بهش اشاره کردم که بره پیشش.پایان ذهن جونگکوکدختره نشست بقلم جونگکوک هم اونورم قشنگ افتادم وسط دوتا......استغفرالله!یورا:سلام من یورام و تو باید ا.ت باشی درسته؟اسمم رو از کجا میدونه؟حتما جونگکوک بهش گفته.+اممم...بله من ا.تم از اشنایی باهات خوشحالم....یورا.یکم که گذشت دیدم دختر باحالیه ولی چه فایده که دوس دختر جونگکوک.ما داشتیم باهم یه عالمه حرف میزدیم جونگکوک هم اون گوشه کز کرده بودهی میومد خودش رو تو بحث ما جا بده که یورا همش بهش میگفت:جونگکوک نمی زاری ما دوکلام حرف دخترونه بزنیم؟!جونگکوک هم میگفت:ای بابا خب منم حوصلم سر رفته.وای خدا چه دختره پر حرفیه.یورا:میدونم خیلی حرف میزنم آخه دوس دارم با یه دختر حرف بزنم تا جونگکوک گفت دوس مدرسش داره میاد و گفت دختره از مامانم اجازه گرفتم که بیام پیش این پسر خاله ی کوچولو.چچچیییییی؟؟گفت پسرخاله!!اوففففففففففف خیالم راحت شد.+ام پسر خاله؟یورا:اره دیگه اون آقا پسرخاله ی منه حالا من میدم که شما دوتا یکم باهم حرف بزنیم.وای نه غلط کردم نروووووووووو الان من چی کار کنم؟یهو گوشیم دیلینگ زنگ خورد."پیام از جیمین"جیمین:آ.ت هروقت وقت کردی بهم زنگ بزن.میخواستم جوابشو بدم که جونگکوک گوشیم رو از دستم کشید...+هیییی چرا گوشیم رو گرفتی؟؟؟!!!!بدش!!بلند شد و