your browser not support this video

جیمین بیشتر خونمو میمکید من اشک از چشمام سرازیر شد گفتم:ولم کن ..هق هق...عوضی ولم کن درد داره جیمین دندوناشو از تو دستم بیرون آوورد خواست بیاد نزدیک که هلش دادم و زود از اتاق بیرون اومدم .بدو بدو رفتم پایین که دیدم تهیونگ نشسته زود خودمو پرت کردم رو تهیونگ تهیونگ تعجب کرد .من تهیونگو بغل کرده بودم اونم منو بغل کرد تهیونگ وقتی دید حرفی نمی زنم گفت: