از اول بگم زخم نامجون خیلی خوب شده و دردی نداره ( برای جلو نیاز میشه )در خونه باز میشه و تو نامجون واردش میشید تو وسایلتو روی مبل میزاری و میگی : چه خونت خوشگله نامجون : واقعا ؟ا/ت : اره ، چطور ؟نامجون : اخه همه میگفتن بی سلیقم ا/ت : اصلا ، بهتر از چیزی هستی که فکر میکنننامجون بهت لبخند میزنه و میگه : گشنته ؟ ا/ت : اره ( با قیافه ای مشتاقاته )نامجون میخنده و میگه : چی میخوری سفارش بدم ؟ ا/ت : سفارش برای چی خودم درست میکنم نامجون : واقعا ؟ ا/ت : اره ، تو میری تو اشپز خونه و پیش بند میپوشی و به نامجون میگی : برو بیرون تو باید استراحت کنی ها نامجون : باشه تو شروع میکنی به اشپزی ولی همون اول دستتو میبری نامجون زود میاد پیشت و میگه : خوبی ؟ ا/ت : اره ولی یکم میسوزه نامجون : بیا بشین رو مبل ، تو میشینی رو مبل و میگی : خواستم کمکت کنم بجاش نگرانت کردمنامجون : اشکالی نداره نامجون چسب زخم میاره و دور انگشتت میبندهنامجون : بهتر شد؟ا/ت : اره ، با یک لبخند نمیدونم یه لبخند دیگهنامجون دستتو میگیره و میگه : دیگه هیچ وقت اسیب نبین ( حتما میخوام بکشم خودمو )ا/ت : باشه چند دیقه به هم نگاه میکنید ( نمیدونم چرا )ا/ت : خ.وب من میرم نامجون دستتو میگیره و میکشونه کنار خودش ا/ت : چیزی شده ؟نامجون همون موقع میبوستتبچه ها اونایی که فکر میکنن هنوز کوچیکن ( انگار خودم بزرگم خخخ ) پارت بعد رو نبیننلایک و نظر فراموش نشه