تهیونگ اومد و بغلت کرد
تهیونگ : هنوزم کوچولویی هنوزم جوجه خودمی
تهیونگ ب گردنبندت نگاه کرد
تهیونگ : مرسی ک فراموشم نکردی
باهم پاشدین و رفتین سمت خونه
مدیر برگشت توی دفتر
مدیر : عهه پس اینا کوشن چرا یهو غیبشون زد وااا
رسیدین خونه
تهیونگ گل رو دید
تهیونگ : این همونی نیست ک من بهت دادم
ا/ت : اره خودشه اون تنها امید من توی این ۲ سال بود نباید میزاشتم خشک بشه تهیونگ من باهات قهرم لعنتی یهو ترکم کردی...