your browser not support this video

پارت 14 مامان:موتور بخوره تو سرش بی ادب *ات* وقتی اسم موتور ب گوشم رسید حرف شوگا یادم امد رسیدیم خونه پیاده شدم و یک راست رفتم تو اتاقم ، رفتم حموم بعد خوابیدم وقتی بیدار شدم ساعت 12 شب بود چند تا پیام از طرف شوگا برام آماده بود +سلام حالت خوبه +ات چرا جواب نمیدی -سلام اره خوبم خواب بودم +خداروشکر خوبی -شوگا من کلی ب حرفت فکر کردم،،، ما باید با هم فرار کنیم +من ی چیزی گفتم جوگیر نشو -ن جوگیر نمیشم،، بابام برام موتور خرید البته نمیخواد بهم بده ولی من میگیرم ،، با هم میرم ک از دست اینا راحت باشیم +ات داری تند میری شاید مخالفت نکنن با دوستی ما -من مامان و بابام رو میشناسم اونا راضی نمیشن +اووووف خب بگو فکرتو -فردا شب همین موقع آماده باش من با موتور میام اونجا با هم میریم +کجا میریم هااااا -نمیدونم +نقشت عالیه عشقم -واقعا ک -_- +من دیگه برم بای شب خوش -من ک تازه بیدار شدم +چیکار کنم -بیا اینجا +بیام اونجااااا -اره +چجوری بیام عزیزم، مطمئنی حالت خوبه -اگه نیای من میام +آدرس بده آدرس رو براش فرستادی بعد از 20 دقیقه بهت زنگ زد +الو ات من بیرونم -باش وایسا رفتی سر بال کن و براش دست تکون دادی ب در اشاره کردی و سریع رفتی در رو باز کردی و بردیش تو اتاق تا در رو بستی تو رو چسبوند ب دیوار و بوسیدت تو هم همراهیش کردی ****** سلام ببخشید خیلی کم نوشتم، امیدوارم خوب شده باشه ، بوس رو کلتون