رفتیم به رستوران تا نهار بخوریم. من تصمیم گرفتم که به تیارا بگم که با کوک دوستم. من و تیارا روی یه میز دو نفره نشستیم. ات:تیارا، من وکوک دوستیم.
تیارا:دختر تو دیگه زده به سرت، غذا تو بخور.
ات: دارم راست میگممم، هیچم نزده به سرم.
تیارا:از کجا باور کنم؟
ات:تو پارتی بهت نشون میدم.
تیارا:باشه!!
غذامونو خردیم و رفتیم توی اتاقای خانوادگی مون و استراحت کردیم تا توی پارتی کسل نباشیم. رفتیم داخل و......